خدا کجاست؟

خدا کجاست؟


  به دنبال خدا نگرد،
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی ست که برای تو می طپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد



خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی ست که شاد می کنی
در لبخندی ست که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
باید از فرصت های کوتاه زندگی، جاودانگی را جُست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصتِ یکّه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی ست که شب هنگام در آن اطراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچِ ما از خانۀ بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای؟

روز عشق (روز زن و مادر، سپندارمزد)

روز عشق (روز زن و مادر، سپندارمزد)





زنان ایرانى در طول سال روز 29 بهمن را به خود اختصاص داده اند. قرن‌ها پیش که شاید در بسیارى از قسمت هاى کره خاکى که حالا از متمدن‌ها و یا مراکز دینی به‌شمار می‌آیند بى‌قانونى بیداد مى کرد ایرانیان حتى روزهایشان نیز نامى و جشنى داشت. هر سال درین روز زنان ایرانى از کار روزانه دست مى کشیدند و این مردان بودند که یک روز در سال نقش زنان را ایفا مى کردند.سالیان سال پس از آن که اسلام ظهور کرد و گسترش پیدا کرد باز این ایرانیان بودند که این روز را گرامى مى داشتند.



روز زن در ایران باستان:

از گذشتگان دور روز زن را در اسفندگان (پنجم اسفند) برگزار مى کردند. این روز سپندارمزد نامیده مى‌شود که نام فرشته نگهبان زمین است، از آنجایى که زمین همانند زنان بارورى دارد، این جشن براى گرامیداشت زنان نیکوکار برگزار مى شود. برگزارى مراسم جشن و سرور در این روز ضرورى است. در این روز براساس سنت باستانى بانوان با پوشیدن لباس هاى نو، مورد تکریم قرار مى گیرند، مادران از فرزندان خود و زنان از مردان پیشکش‌هایى دریافت مى کنند و زنان نیکوکار، پاکدامن، پرهیزگار و مادرانی که فرزندان درستکار تربیت نموده‌اند مورد تشویق قرار مى گیرند.



در سفره این جشن جامى از شیر و تخم مرغ که نشانه ماه بهمن است قرار دارد. به جز آنها میوه هاى فصل به ویژه انار و سیب، شاخه هاى گل، شربت و شیرینى، برگ هاى خشک آویشن با دانه هایى از سنجد و بادام در چهار گوشه سفره قرار مى دهند و مواد خوشبو و کندر بر روى آتش مى گذارند و مقدار کمى از هفت گونه حبوبات و دانه ها که در جشن مهرگان براى سفارش کاشتن در آن فصل در سفره جشن مهرگان قرار داده اند مى‌گذارند.



اسفندگان از جمله جشن‌هاى ماهیانه اى است که اطلاع دقیقى از گذشته برپایى آن نوشته نشده است. اما بنابر گفته ابوریحان بیرونى (که در نقشی همانند فردوسی بزرگ زنده کننده جشن‌ها و مراسم ایران باستان بود) در ایران قدیم جشنى با نام مزدگیران یا مردگیران در بین مردم رواج داشته است. از ویژگى‌هاى این جشن که زمان برگزارى آن 5 روز نخست ماه اسفند بوده، استراحت کامل زنان از کار و تلاش و کوشش و فرمان‌بردارى کامل مردان از زنان بوده است. در این چند روز به پاس تلاش یک ساله زنان، مردان وظایف ایشان را بر دوش گرفته و با این کار، فعالیت‌هاى یک زن را تجربه مى‌کردند و در عین حال در این روز هدیه دادن به زن خانه از آداب و رسوم اصلى این جشن به شمار رفته است.



این جشن به نام «سپنته آرمئى تى» نماد از خودگذشتگى، فروتنى و مهر بى‌پایان شناخته شده است. واژه سپندارمزد در اوستا به معنى فروتنى و بردبارى است. «سپنته آرمئى تى» یا سپندارمز یا اسفند امروزین، نام چهارمین امشاسپند و نام پنجمین روز هر ماه است که به خاطر داشتن صفت پاک و ارزشمند فرشته نگهبان زمین نام گرفته است. در نوشته‌های آیین ایرانیان باستان آمده است: سپنته آرمئى تى، فروزه‌اى (نوری) است با ویژگى‌هاى زنانه و مادرانه یعنى مهر و عشق بى‌پایان، ایمان و پارسایی، تواضع و فروتنى، پاکی و راست کرداری.



طبق سالنامه باستانی، روز اسفند از ماه اسفند یعنى پنجمین روز از این ماه (5 اسفند) و بنابر نگرش برخی در تقویم امروزى (هجری خورشیدی) 29 بهمن ماه روز سپاسدارى از جایگاه زنان و مادران است.



علت تفاوت این جشن در دو سالنامه ایرانی چیست؟

می دانیم که سال خورشیدی 365 روز و حدود شش ساعت است. در ایران باستان هر سال ایرانی، دوازده ماه و هر ماه سی روز بوده است. پنج روز آخر را پس از سی‌ام اسفند، اندرگاه یا پنجه دزیده یا وهیگک یا وهیجک می‌نامیدند. هر چهار سال، این کسرها را نیز یک روز حساب کرده و بعد از پنجه به نام اَوَرداد یا روز افزوده می‌نامیدند. اما پس از دگرگونی تقویم سالیانه به هجری شمسی، گاهنامه باستانی اصلاح شد تا تکلیف پنجه یا پنج روز اضافی را روشن کنند، بدین ترتیب که شش ماه آغاز سال را سی و یک روزه و پنج ماه دوم از مهر تا اسفند را سی روزه به‌شمار آورده، اسفند را بیست و نه روز و هر چهار سال یک بارآن‌را نیز سی روزه شماره کردند.

این تغییرات که حاصل سی و یک روز به شمار آوردن شش ماه آغاز سال است باعث شد که جشن اسپندگان شش روز با آن چیزی که پیش از آن بوده تفاوت پیدا کند، که امروزه بنا به گاهنامه‌ی اصلاح شده‌ی خورشیدی 29 بهمن و بنابه تقویم باستانی،5 اسفند ماه برگزار می شود.



دکتر مرادی غیاث آبادی بر این نگرش است:

چون در منابع ناب ایرانی آمده است که: جشن سده پس از ۴۰ روز از شب چله، و پس از ۱۰۰ روز از آغاز آبان قرار دارد و همچنین جشن سده پیش از ۲۵ روز از چشن اسفندگان است، بنابراین ۳۰ آذرجشن یلدا، ۱۰ بهمن جشن سده، و ۵ اسفند جشن سپندارمز است.

بنابراین شایسته نیست که در روزهای جشنهای ملی ایران که در درازنای هزاران سال در جریان بوده، دست برد و آنها را دگرگون ساخت. ایشان این دگرگونی را که در ۲۰ سال اخیر پید آمده است را باعث آشفتگی در برترین و پیشرفته ترین گاهشمار گیتی (یعنی تقویم هجری شمسی) می داند.



روز اسفندگان متعلق به همه ایرانیان است از هر قوم و از هر مذهب. این روز را (29 بهمن یا ۵ اسفند) را میتوان روز عشق و دوستی نامید که تقریبا برابر و بسیار بهتر از روز ولنتاین بیگانگان می باشد که در حال رسوخ به فرهنگ ناب ایرانی و اسلامی ما می‌باشد.

نماد فروهر

نماد فروهر
 



نماد میهنی
از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان، نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیزچنگ و بلندپروازی نشان می‌دهد که آن‌را نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه می‌دانستند و پرچم‌های خود را به نما و سیمای شاهین می‌آراستند.
نماد دین زرتشتی

ایرانیان پیرو اشو زرتشت برای این نیروی مینوی که بن مایه آن جنبش و پیشرفت بسوی رسایی، فرامایگی و والایی است، هیچ پیکره‌ای را بهتر و شایسته تر از شاهین نیافتند و آنچه که در گذشته نشانه فر و شکوه و سر بلندی بود و انگیزه ملی و میهنی داشت با اندک دگرگونی در سر و پای شاهین به سیمای کنونی در آوردند، تا هم بن‌مایه مینوی را نشان دهد و هم نمودار سر بلندی و سر فرازی ایرانیان باشد.

در نگاره فروهر دو نیروی همیستار (مخالف) «سپنتامینو» (نشانه خوبی) و«انگره مینو» (نشانه بدی) نمایان است و آدمی رو به سپنتا مینو دارد و بسوی او می‌رود به انگره مینو پشت کرده‌است و لازم به ذکر است فروهر الگو و سنبل ایرانیان و زرتشتیان است

ویژگی‌ها

۱- چهره فروهر همانند آدمی است، از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.

۲- دو بال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد پندارنیک، گفتارنیک، کردارنیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پرهایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

۴- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شده‌ای دیده می‌شوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نماد سپنتا مینو و انگره مینو هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند؛ این نشانه آن است که آدمی باید به سوی سپنتا مینو (خوبی) پیش رود و به انگره مینو (بدی) پشت نماید.

۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.

۷- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است.

جشن نوروز۱۳۹۱

جشن نوروز




نوروز بدون گفت و گو، زیباترین جشن میان جشن های همه ادیان واقوام و منطقی ترین مبدء برای آغاز سال است. در این جشن سه جنبه نجومی ، ملی و دینی با برجستگی به چشم می خورد.


از دیدگاه نجومی، این روز مقارن با اعتدال ربیعی یعنی هنگامی است که خورشید روی مدار استوا قرار می گیرد و روز و شب برابر است ، روزی که طبیعت از خواب زمستانی بیدارمی شود و زندگی نو آغاز می کند، روزی که زیبایی آفرینش دروالاترین چهره خود آشکار میشود.


به گفته ابوریحان بیرونی :


" نوروز نخستین روز از فروردین ماه،،،، و پیشانی سال نو است، و ششم فروردین ماه نوروز


بزرگ(باشد) زیرا که خسروان بدآن پنج روز حق های حشم(خویشان و چاکران) و گروهان


بگذاردندی و حاجت ها روا کردندی و آن گاه بدآن روز ششم خلوت کردندی خاصگان را و


اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزی است که از زمانه و بدو ملک آغازیدن گردیدن"


از دیدگاه ملی و تاریخی آمده است:


هنگامی که جمشید شاه از کارهای سازندگی فارغ شد، مردمان در آسایش، کشور در آبادانی، و همه چیز فراوان بود، به دیوان فرمان داد تا تختی زرین و جوهرنشان برای او بسازند و او را به هوا برند و این روز را آغاز سال نو خواندند. به گفته سراینده بزرگ ملی فردوسی:


چو این کارهای وی آمد به جای ز جای مهی، برتر آورد پای


به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه برو گوهر اندر نشاخت


که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون بر افراشتی


چو خورشید تابان، میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا


سر سال نو، هرمز فرودین برآسوده از رنج تن، دل ز کین


چنین جشن فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار


از دیدگاه دین، مراسم جشن نوروز همیشه با خواندن جشن آغاز می شود و زرتشتیان پیش از دید و بازدید نوروزی به "در مهر" و پرستشگاه های خود می روند و ستایش خداوند را به جا می آورند.


شاهان هخامنشی در این روز در تالار آپادانا بار عام می دادند، نمایندگان کشورهای خارجی، استادان، گروه های مختلف، به پیشگاه شاه بار می یافتند، هدیه می دادند و هدیه می گرفتند .


داریوش کبیر در نوروز هر سال به معبد بابل می رفت و دست رب النوع بابل را می گرفت.


شاهان ساسانی با شکوه فراوان ، نوروز را جشن می گرفتند. پادشاه با جامه ابریشمی در بارگاه می نشست و موبدان موبد با سینی بزرگی که در آن، نان و سبزی، شراب، انگشتر، شمشیر، دوات و قلم و ... بود با اسب و باز به پیش شاه می رفت و شادباش می گفت.

جشن نوروز

جشن نوروز

   
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان
کوروش دوم بنیان‌گذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکان‌های همگانی و خانه‌های شخصی و بخشش محکومان اجرا می‌نمود. این آیین‌ها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد. البته در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی ها بر روی این سنگ‌نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا بوده‌اند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می‌گرفته‌اند. شواهد نشان می‌دهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکه‌ای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.

در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازه‌ای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار می‌شده است.

آتش‌افروزی
رسم افروختن آتش، از زمان‌های کهن در مناطق نوروز متداول شده است. در ایران ، جمهوری آذربایجان و بخش‌هایی از افغانستان، این رسم به‌صورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبه‌سوری نام دارد. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است

همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بام‌ها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است.

نوروز جشن ملی ایرانیان

نوروز جشن ملی ایرانیان

نوروز بزرگترین جشن ملى ایرانیان از روزگار کهن تا به امروز است و هم چنین از نمایان ترین جشن های بهاری جهان به شمار می رود.نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ طبیعی هستند که اولی آغاز بهار و دومی آغاز پاییز است.تقدس و احترام و بزرگی نوروز بیش از حد توجه و انتظار است، چون با ماه فروردین که ویژه ی فروهر ها(روان های درگذشتگان)آغاز می شود و روز اول آن با نام خداوند آغاز می گردد و اول بهار و اعتدال طبیعی و رستاخیز طبیعت و زندگی مجدد در جهان است. از گذشته هاى دور آریایى هاى ساکن در فلات ایران روز اول سال و آغاز بهار را به برگزارى مراسم ویژه و توأم با سرور و شادمانى اختصاص مى دادند. برخى پژوهشگران ، ریشه تاریخى این جشن را به «جمشید پیشدادى» نسبت مى دهند و نوروز را «نوروز جمشیدى» مى خوانند.این گروه بر این باورند که جمشیدشاه پس از سازمان دادن به کشور و کوشش زیاد در راه رفاه مردم،از کار آسوده شد.در آن هنگامه کشور در آبادانی بود و همه چیز فراوان ،او به دیوان فرمان داد تا تختی زرین و جواهرنشان برای او بسازند و او را به هوا برند و این روز را آغاز سال نو (نوروز) خواندند.

ادامه مطلب ...

حاجی‌فیروز

حاجی‌فیروز
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد 

یک حاجی‌فیروز در کنار خیابان ولی عصر تهران در کنارهٔ پارک ملت.

حاجی فیروز یا حاجی پیروز منادی سنتی نوروز است که در روزهای نزدیک به نوروز در کوچه‌ها و خیابان‌های ایران ظاهر می‌شود.

حاجی فیروز مردی است با چهره سیاه کرده و لباسی به رنگ قرمز همراه با کلاه دوکی شکل قرمز، دایره و دنبکی به دست می‌گیرد، به خیابان می‌آید و به رقص و شیرین‌کاری و خواندن شعرهای ضربی به رقص می‌پردازد. مردم از هر سنی دور او جمع می‌شوند و همراه با او شادی می‌کنند. گفته می شود که سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است.
شعرهای حاجی فیروز 

حاجی فیروزه،
سالی یه روزه،
همه می‌دونن،
منم می‌دونم،
عید نوروزه.

ارباب خودم سامالا علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمی‌خندی؟

بشکن بشکنه بشکن،
من نمی‌شکنم بشکن،
اینجا بشکنم یار گله داره،
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره.


عمونوروز

عمونوروز یکی از نمادهای نوروز است. داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانه‌است. عمو نوروز منتظر زنی است. آنها می‌خواهند با هم ازدواج کنند. براساس یک باور قدیمی، نامزد عمو نوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوب‌ها و چرخ‌ریسک‌‏ها می‌‏گوید که از برگ نورس درختان و گلهای نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه‌است ببافند.محتویات [نهفتن]


شخصیت شناسی عمو نوروز 

عمو نوروز هر سال آخرین روز زمستان اولین روز بهار با کلاه نمدیش زولف‌های قرمز حنا بستَه مِثل ریشش با کمرچین آبی و شال خالخالی و شلواره گشادو گیوهٔ تَختِ از بالای کوه روبروی شهر با لبی خندان دلی شاد با عصای تو دستانش که نکیه گاه پیر مرد خستهٔ لب خندان است یواش یواش پایین می‌آید
نمادشناسی داستان عمونوروز و ننه سرما 

در افسانه‌ها عمو نوروز نماد طبیعت یا شاه یا فرد دیگری که برکت به زندگی مردم میآورد بوده‌است و ننه سرما که همسر عمو نوروز است و همیشه منتظر آمدن وی است.
نمادشناسی در اقوام دیگر 

معمولاً شخصیت زن به علت اعتقاد بر تاثیر پذیری در افسانه‌ها با زمین هم هویت است و زن و زمین یکی هستند جز در بعضی از اساطیر مصری که زمین مذکر است. الهه که عاشق شاه است، او را انتخاب می‌کند و ننه سرما هم عمو نوروز را برمی گزیند.
افسانه‌ها 

دو دسته افسانه وجود دارد:
در بعضی از افسانه‌ها ننه سرما و عمو نوروز هیچ گاه همدیگر را مشاهده نمی کنند و زن هیچوقت در زمان آمدن عمو نوروز بیدار نیست؛ آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده‌است و زن صاحب خانه‌است و مرد مسافر؛ و این سفر همیشه ادامه دارد.

در مورد دیگر تمام موارد مشابه است با این تفاوت که عمو نوروز و ننه سرما همدیگر را فقط در آخرین لحظات تغییر سال میبینند و شانس با هم بودن را فقط در آن زمان دارند.
نمونه داستان عمو نوروز و ننه سرما 

روایت یک : یکی بود، یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی، زلف و ریش حنا بسته، کمرچین قدک آبی، شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می‌افتاد و عصا به دست می‌آمد به سمت دروازه شهر.

بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می‌کرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا می‌شد، جایش را جمع می‌کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز می‌کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می‌گذاشت و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می‌کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می‌پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می‌زد و فرشش را می‌آورد می‌انداخت رو ایوان، جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو می‌چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات می‌ریخت. بعد منقل را آتش می‌کرد و می‌رفت قلیان می‌آورد می‌گذاشت دم دستش. اما، سر قلیان آتش نمی‌گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می‌نشست...

روایت دو: یکی بود، یکی نبود. نرسیده به دروازهٔ شهر خونهٔ ننه سرماست که یک دل نه هزار دل عاشق پیره مرده... قصشون قصهٔ امسال و پارسال نیستها... قصهٔ عشقشون هزارسالست نه دوهزارساله شایدم خیلی بیشتر... پیرزنه اول هربهار خورشید درومده، نیومده پا می‌شه جاشو جم می‌کنه خونه تکونی می‌کنه حیاط و آب و جارو می‌زنه به خودش حسابی می‌رسه پاهاشو حنا می‌زاره دستاش قرمز می‌شن هفت قلم از خط و خال گرفته تا سرمه و سُرخاب و زرک آرایش می‌کنه... تنبون قرمز و شلیته پرچین می‌پوشه مشک و عنبر به سر و صورت و گیسِش می‌زنه... چرا می‌خندید بی مروتا؟ آخه عاشقه... عاشقی که پیر و جون نداره... داره؟ فرشش رو می‌یاره می‌ندازه رو ایون جلومنظر باغچه که پر از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گلای رنگارنگ بهاری... تو یه سینی خوشگل و تمیز سیر و سرکه و سماق و سنجد و سیب و سبزی و سمنو می‌چینه تو یه سینیِ دیگه هفت جور میوهٔ خشک و نقل و نبات می‌ریزه. پا می‌شه سریع منقلُ آتیش می‌کنه و قلیونُ می‌یاره دم دستش؛ اما سر قلیونُ آتیش نمی‌زاره.. چشم به در تا عمو نوروز بیاد و قلیونو آتیش کنه و دیدنش مهیا بشه... تو همین فکرا پیرزنه از خستگی خوابش می‌بره... عمو نوروز می‌یاد اما ننه سرما خوابه... چُرتِش پاره می‌شه... اَی دل غافل عمو نوروز اومد و رفت پیره زنه خوابش برده بود... عمو نوروز رفت تا یه سال دیگه؟... ای پیری پیری پیری....

میر نوروز - عمونوروز

میر نوروز - عمونوروز
میر نوروزشادی آفرین برای مردم
بی گمان کسانی را که در روزهای نخست فروردین با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های انتخاب میر نوروزی و حاکم پنج روزه است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه.



ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت و هم اوست که حافظ به عنوان میرنوروزی دوران حکومتش را بیش از پنج روز نمی داند.



سخن‌ در پرده‌ می‌ گویم‌ چو گل‌ از غنچه‌ بیرون‌ آی‌
که‌ بیش‌ از پنج‌ روزی‌ نیست‌ حکم‌ میر نوروزی‌

در قدیم‌ که‌ سرگرمی ها و امکانات‌ شادی ‌بخش‌ اندک‌ و محدود بود در دوره‌ نوروزی، فردی‌ که‌ به‌ او میر نوروز می ‌گفتند جامه‌ای‌ رنگین‌ بر تن‌ می‌ کرد، سوار چهارپایی‌ می ‌شد، کیسه‌ و کوله ‌ای‌ برمی ‌گرفت‌ و در کوچه‌ و بازار به‌ راه‌ می ‌افتاد و با صدای‌ رسا سخنان‌ خنده‌ آور و شادی ‌آفرین‌ می ‌گفت‌ و موجب‌ سرگرمی‌ مردم‌ می ‌شد. در هر خانه‌ ای‌ می ‌ایستاد و چیزی‌ دریافت‌ می ‌کرد و هر آنچه‌ بود ، نقل‌ و آجیل‌ و شیرینی‌ در کیسه‌ خود می‌ ریخت ومی ‌گفت‌ و می‌ خندید و می‌ خندانید و دل ها را شاد می ‌کرد.

میرنوروز دیروز عمونوروز امروز



شاید پدیده‌ عمونوروز که‌ به ویژه‌ در چند دهه‌ پیش‌ در ایران‌ معمول‌ بود شکلی‌ دیگر از همان‌ میر نوروز بوده‌ باشد. عمونوروز نیز با کلاه‌ و جامه ‌ای‌ رنگین‌ و دایره‌ای‌ زنگی‌ اما با رویی‌ سیاه ‌شده‌ از زغال‌ یا رنگ‌ در کوچه‌ و خیابان‌ به‌ راه‌ می ‌افتاد و اشعار کوتاه‌ خنده‌آور می‌ خواند و سعی‌ می ‌کرد تا دل‌ مردم‌ شاد کند و خود نیز چیزی‌ بستاند و شاد شود. در حال‌ حاضر این‌ رسم‌ تا حد زیادی‌ منسوخ‌ شده‌ و کمتر مورد توجه‌ قرار دارد اما نواختن‌ ساز و دهل‌ در آغاز نوروز در کوچه‌ها و محله‌های‌ قدیمی‌ هنوز هرچند کم،‌ اما متداول‌ است.