عجب صبری خدا دارد ! شعری از: معینی کرمانشاهی

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
شعری از: معینی کرمانشاهی

دانلود تقویم 1392

دانلود تقویم 1392


کم کم به پایان سال 1391 نزدیک می شویم و تقویمی جدید برای روزهای سال نو لازم می شود.
اول نیوز_ در این مطلب می توانید سه مدل تقویم مربوط به سال ۱۳۹۲ را دانلود کنید.
تقویم اول یک تقویم همراه با تمام مناسبت ها و رویدادهای نجومی سال جدید است که با فرمت Pdf تهیه شده است. برگه های تقویم دوم عکس هایی از طبیعت و تقویم سوم برای علاقمندان به ماشین تهیه شده است.



سال ۱۳۹۲ سال مار

زمان تحویل سال: ساعت ۱۴ و ۳۱ دقیقه و ۵۶ ثانیه روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ هجری شمسی

مطابق ۸ جمادی الاولی ۱۴۳۴ هجری قمری و ۲۰ مارس ۲۰۱۳ میلادی




برای دانلود تقویم ۹۲ به فرمت Pdf اینجا را کلیک کنید.



برای دانلود تقویم طبیعت اینجا را کلیک کنید.



برای دانلود تقویم ماشین اینجا را کلیک کنید.



فکر می کنید در ایران قدیم چند تا جشن داشتیم

فکر می کنید در ایران قدیم چند تا جشن داشتیم

فکر می کنید در ایران قدیم چند تا جشن داشتیم و الان چند تا شون رو جشن
می گیریم؟ اصلا چند تا شون رو می شناسیم؟
ادامه مطلب ...

لیست نگارخانه ها ، فرهنگسرا ها و گالری ها به ترتیب حروف الفبا

لیست نگارخانه ها ، فرهنگسرا ها و گالری ها به ترتیب حروف الفبا
لیست آدرس ، تلفن و دورنگار نگارخانه ها، فرهنگسراها و گالری ها به ترتیب حروف الفبا

نگارخانه آترا آدرس : میدان 7 تیر ـ خ مفتح شمالی ـ خ گلزار غربی ـ شماره 40ـ طبقه 1

تلفن : 88319273 - 88301507 - 09128069847

ادامه مطلب ...

خیابان جردن تهران -آشنایی با ساموئل مارتین جردن

خیابان جردن تهران


مدتی ست این سئوال برایم بی جواب مانده بود که اسم خیابان جردن واقع در
میدان آرژانتین ـ آفریقا چرا نامگذاری شده است از مغازه ها و خیابان
سئوال کردم که جریان اسم این خیابان چیست ؟ ولی تا کنون یک نفر هم پاسخ
صحیحی به این موضوع نداده بود . امروز این ایمیل را گرفتم و بسیار افسوس
خوردم که چه کسانی در تاریخ ما زحمت کشیده و باقیات صالحات گذاشته اند و
ما آنها را نمیشناسیم و ارزش کار آنها را نمیدانیم .

آشنایی با ساموئل مارتین جردن، مدیر آمریکایی دبیرستان البرز
خاطرات و کلمات دکتر جردن و دلیل نامگذاری خیابان جردن تهران

عکس یادگاری در مقابل مک ‌کورمیک‌ هال، در سال ۱۳۰۹ هجری خورشیدی

دکتر ساموئل مارتین جردن (به انگلیسی: Samuel M. Jordan) از سال ۱۸۹۹ تا
سال ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت.
او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.

جردن در سال ۱۸۷۱ میلادی در نزدیکی شهر یورک در پنسیلوانیا بدنیا آمد. پس
از تحصیل در دبستان و دبیرستان در سال ۱۸۹۵ میلادی از کالج لافایت درجه
B.A (لیسانس) گرفت. در سال ۱۸۹۸ درجه استادی علوم الهی (ام.ا) از دانشگاه
پرینستون را دریافت کرد. در سال ۱۹۱۶ کالج لافایت او را با درجه D.D
(دکتر در حکمت و فلسفه) شناخت و در سال ۱۹۳۵ میلادی از کالج واشنگتن و
جفرسون بدرجهٔ دکترای حقوق نائل شد.

دکتر جردن در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۸ خورشیدی) به ایران آمد و یک سال بعد
ریاست مدرسه را به عهده گرفت .در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ خورشیدی) با
راه‌اندازی کلاس‌های باقیمانده دوره دوازده ساله دبیرستان تکمیل گردید.
در سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی) اولین ساختمان شبانه‌روزی که در آن
زمان، مک کورمیک‌ هال (Maccormick Hall) نامیده می‌شد و یک ساختمان دیگر
پایان یافت.

به پاس خدمات فرهنگی وی در کالج البرز، دو مدال و نشان به او عطا کرد:

دکتر جردن، در سال ۱۳۱۹ هجری خورشیدی از ایران رفت.

دکتر جردن پس از بازگشت به آمریکا، در سال ۱۳۲۳ هجری خورشیدی، دوباره به
ایران آمد و مورد استقبال شاگردان و مریدانش قرار گرفت. او ایران را وطن
دوم خود می ‌نامید و همواره از آن به نیکی یاد می‌کرد. وی در سال ۱۳۳۳
هجری خورشیدی، در ۸۱ سالگى در آمریکا در گذشت.

در سال ۱۳۲۶ هجری خورشیدی، مراسمی به یاد او و برای بزرگداشت او در تالار
دبیرستان البرز برگزار شد و نیم تنه سنگی وی را که استاد ابوالحسن صدیقی
تراشیده بود، در کنار در ورودی آن نصب کردند. این پیکره بعدا به کتابخانه
دانشگاه صنعتی امیرکبیر منتقل گردید.


بزرگراه آفریقا در شمال تهران، در زمان رژیم گذشته، به یادبود وی خیابان
جردن نام گرفته بود، نامی که هنوز هم بطور غیر رسمی کاربرد دارد.

کتابی به نام "روش دکتر جردن" به قلم شکرالله ناصر در دیماه ۱۳۲۳ در
تهران منتشر شده که در آن به شیوه کار وی و اداره دبیرستان پرداخته است.

از خاطرات و کلمات دکتر جردن

"من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران
و برای دنیا میلیونها ارزش دارند."


سخنان کوروش بزرگ

فراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

ابراز همدردی پارسه با آسیب‌دیدگان زلزله آذربایجان



وقتی زمین لرزید تو خانه بودم در گیر دنیای کودکی خودم مشغول بازی

بابام تو خانه نبود من و مادرم تو خونه بودیم

یک لحضه دیدم دنیای با من به بازی نشسته

تا به حال تو روستا مون چرخ و فلک نداشتیم

چه لحظه ای بود گفتم خدا مارو دوست داره همه چی تکان خورد احساس کردم سوار چرخ و فلک شدم

اما خیلی کوتاه بود و قتی مادرم فریاد کشید فهمیدم این چرخ و فلک تو بازی با کسی شوخی نداره مادرم زود اومد منو بغل کرد من دوست داشتم بازی کنم

وقتی محکم تو بغل مادرم بودم احساس کردم تو قلب مادرم همچی تند تند میزنه

نمیدونم تو قلبش چه خبر بود اما داشت به سمت بیرون میدوید تا نزدیک در رسیدیم

مادرم فهمید که دیگه دیر شده منو تو آغوش خودش گرفت و یه گوشه نشست

من هیچی رو ندیدم فقط بوی خاک بود و صدای چوب های ترک خورده سقف که میشکست و میوفتاد مادرم هم ناله کرد اما زود ناله هاش خاموش شد من میخواستم نفس بکشم اما فقط هوای نفس مادرم بود که بهم میخورد که اونم کم کم داشت تموم مشد

همچی ساکت شد همجا تاریک تاریک

چیزی نمیدیم

دیگه نفهمیدیم چی شد... خوابیدم...

تو خواب مادرم همش باهام حرف میزد میگفت نخواب کوروش

خودش خوابیده بود به من میگفت نخواب

انقدر حرف زد تا من خواب از سرم پرید دیدم سرو صدا میاد

صدای پدرم بود گریه میکرد داد میزد

خدای چی شده بود نکنه واسه پدرم اتفاقی افتاده

دلم شور میزد

تو تاریکی که چیزی معلوم نبود

یه سوراخ کوچیک یه نوری پیدا شد

اون نور همش داشت بزرگتر میشد یه دفعه نور خورشید رو دیدم

حتما نور لامپ بوده

ما که تو خونمون خورشید نداشتیم

پدرم با بچه محل ها اومدن سراغ ما خاک ها رو کنار زدن مادر رو از رو من برداشتن

من مادرم رو دیدم که رو زمین بود خوابیده بود پدرم منو بغل کرد همش گریه میکردوقتی سرم رو بلند کردم دیدم خونمون نیست

خدایا اینجا کجاست از اون خونه فقط یه در مونده یود....



آذربایجان همیشه پا برجا میمونه

ما رو تو غم خودتون شریک بدونید

مهندس مهدی بابایی

گرگ: شعر از (فریدون مشیری)

گفت دانایی که :گرگی خیره سر ،
هست پنهان در نهاد هر بشر !
لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب ، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چارهَ این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گر چه انسان می نماید ، گرگ هست !
و آن که با گرگش مدارا می کند ،
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر !
روز پیری ، گر که باشی همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند ،
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
این که انسان هست این سان درد مند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب ؟
(فریدون مشیری)

گزیده اشعار خسرو گلسرخی

" تا آفتابی دیگر"

رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد

شب و هوس از فروغ فرخزاد

شب و هوس



در انتظار خوابم و صد افسوس

خوابم به چشم باز نمی آید

اندوهگین و غمزده می گویم

شاید ز روی ناز نمی آید



چون سایه گشته خواب و نمی افتد

در دام های روشن چشمانم

می خواند آن نهفته نامعلوم

در ضربه های نبض پریشانم



مغروق این جوانی معصومم

مغروق لحظه های فراموشی

مغروق این سلام نوازشبار

در بوسه و نگاه و هم آغوشی



می خواهمش در این شب تنهائی

با دیدگان گمشده در دیدار

با درد، درد ساکت زیبائی

سرشار، از تمامی خود سرشار



می خواهمش که بفشردم بر خویش

بر خویش بفشرد من شیدا را

بر هستیم بپیچد، پیچدسخت

آن بازوان گرم و توانا را



در لابلای گردن و موهایم

گردش کند نسیم نفس هایش

نوشد، بنوشدم که بپیوندم

با رود تلخ خویش به دریایش



وحشی و داغ و پر عطش و لرزان

چون شعله های سرکش بازیگر

درگیردم، به همهمه درگیرد

خاکسترم بماند در بستر



در آسمان روشن چشمانش

بینم ستاره های تمنا را

در بوسه های پر شررش جویم

لذات آتشین هوس ها را



می خواهمش دریغا، می خواهم

می خواهمش به تیره، به تنهائی

می خوانمش به گریه، به بی تابی

می خوانمش به صبر، شکیبائی



لب تشنه می دود نگهم هر دم

در حفره های شب، شبی بی پایان

او، آن پرنده، شاید می گرید

بر بام یک ستاره سرگردان